هیچ چیز زیباتر از علم نیست ۴ !

بهترین گزینه برای جمع آوری و تکمیل مقالات ! ‌بخوانید و لذت ببرید .

هیچ چیز زیباتر از علم نیست ۴ !

بهترین گزینه برای جمع آوری و تکمیل مقالات ! ‌بخوانید و لذت ببرید .

تخت جمشید ( Perspolis )

تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .

img/daneshnameh_up/1/15/takhte_Jamshid_site80.jpg


ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .

معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.

 

img/daneshnameh_up/5/50/Takhtejamshid.jpg
تخت جمشید



اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت .
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .

گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند . مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از : گندم و گوشت .

اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشید.
تاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن بدست خشایار شاه علت واقعی این آتش سوزی مهیب میدانند.


تصویری از عظمت کاخها
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.

نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

img/daneshnameh_up/9/98/Takhtejamshid5.jpg

                             

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده اصفهان و شیراز واقع شده است.

 

--------------------------------------------------

 

پارسَه یا تخت جمشید نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که در روزگار باستان پایتخت شاهنشاهی ایران بوده است. تخت جمشید محل برگذاری آیین‌های بهاری هخامنشیان بوده است. اسکندر مقدونی سردار یونانی به ایران حمله کرد و این مکان را به آتش کشید. امّا ویرانه‌های این مکان هنوز هم در نزدیکی شیراز مرکز استان فارس برپا است. این مکان هم‌اکنون از مکان‌های باستانی ایران است.

نمایی از «کاخ آینه» در تخت جمشید         

                  نمایی از «کاخ آینه» در تخت جمشید

نام تخت جمشید

تخت جمشید نام امروزی «پارسَه» است. «پارسه» از زبان پارسی باستان است و یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی «پارسه شهر») خوانده‌اند.

مردم محلی این مکان را جایگاه تاجگذاری پادشاه باستانی جمشید پیشدادی می‌‌دانسته‌اند.

پیشینه

این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطوره ای ایران مینامند که در شاهنامه فردوسی بزرگ ساختن کاخهای باشکوه به او که دیو و جنها تختش را حمل میکردند نسبت داده شده است. عقائد مختلفی درباره تخت جمشید وجود دارد:پایتخت،خزانه،مکانی مقدس ،محل برگذاری جشنها،نوعی سازمان ملل یا مجلس بزرگان و دانشمندان. آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمده است ساخت تخت جمشید در حدود 25 قرن پیش در دامنه غربی کوه رحمت،به عبارتی میترا یا مهر و در زمان داریوش اول(داریوش کبیر)هخامنشی آغاز گردید و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت. بر اساس خشت نوشته های کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران،هنرمندان،استادکاران،کارگران،زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمه کارگری نیز استفاده میکردند.

چگونگی سازه

وسعت‌ کامل کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید ۱۲۵ هزار متر مربع‌ است که بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مردوشت است، بنا شده‌اند[1] و از بخش‌های‌ مهم‌ زیر تشکیل‌ یافته‌ است‌:

·                     کاخ‌های‌ رسمی‌ و تشریفاتی‌ تخت جمشید (کاخ دروازه ملل)

·                     سرای‌ نشیمن‌ و کاخ‌های‌ کوچک‌ اختصاصی‌

·                     خزانه‌ٔ شاهی‌

·                     دژ و باروی‌ حفاظتی‌

 

یکی از سرستون‌ها

            
یکی از سرستون‌ها

 

 

پلکان‌های ورودی سکو و دروازهٔ خشایارشا

راه‌ ورود سکو‌، دو پلکان‌‌ است‌ که روبروی یکدیگر و در بخش شمالغربی مجموعه قرار دارندکه همچون دستانی است که آرنج خویش را خم کرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمین بلند کرده و در سینه خود جای دهد. این پلکان‌ها‌ از هر طرف‌ ۱۱۱ پله‌ٔ پهن‌ و کوتاه(به ارتفاع10 سانتیمتر)‌ دارند. پله ها را کوتاهتر از معمول ساخته‌اند تا راحتی و ابهت میهمانان (که تصاویرشان با لباسهای فاخر و بلند بر دیوارهای تخت جمشید نقش بسته) هنگام بالا رفتن حفظ شود. بالای‌ پلکان‌ها، بنای‌ ورودی‌ تخت‌ جمشید،‌ «دروازه‌ بزرگ‌» یا «دروازهٔ خشایارشا»، قرار گرفته‌است. ارتفاع این بنا ۱۰ متر است. این بنا یک ورودی اصلی و دو خروجی داشته ‌است که امروزه بقایای دروازه‌های آن برجاست. بر دروازهٔ غربی و شرقی طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگی‌ با سر انسانی‌ حجاری‌ شده‌ است‌. این دروازه‌ها در قسمت فوقانی با شش کتیبهٔ میخی به زبان‌‌هایی چون بابلی و عیلامی[نیاز به ذکر منبع] تزیین یافته‌اند. این کتیبه‌ها پس از ذکر نام اهورامزدا به اختصار بیان می‌کند که: «هر چه بدیده زیباست، به خواست اورمزد انجام پذیرفته‌است.»[2]

دو دروازه‌ خروجی‌ یکی‌ رو به‌ جنوب‌ و دیگری‌ رو به‌ شرق‌ قرار دارند و دروازه جنوبی‌ رو به‌ کاخ‌ آپادانا، یا کاخ‌ بزرگ‌ بار، دارد.

 

پلکان‌های کاخ آپادانا

کاخ آپادانا در شمال و شرق دارای دو مجموعه پلکان است. پلکان‌های شرقی این کاخ که از دو پلکان - یکی رو به شمال و یکی رو به جنوب - تشکیل شده‌اند، نقوش حجاری‌شده‌ای را در دیوار کنارهٔ خود دارند. پلکان رو به شمال نقش‌هایی از فرماندهان عالی‌رتبهٔ نظامی مادی و پارسی دارد در حالی که گل‌های نیلوفر آبی را در دست دارند، حجاری شده است. در جلوی فرماندهان نظامی افراد گارد جاویدان در حال ادای احترام دیده می‌شوند. در ردیف فوقانی همین دیواره، نقش افرادی در حالی که هدایایی به همراه دارند و به کاخ نزدیک می‌شوند، دیده می‌شود.

بر دیوارهٔ پلکان رو به جنوب تصاویری از نمایندگان کشورهای مختلف به همراه هدایایی که در دست دارند دیده می‌شود. هر بخش از این حجاری اختصاص به یکی از ملل دارد که در شکل زیر مشخص شده‌اند :

جزئیات حجاری‌های پلکان روبه‌شمال کاخ آپادانا که نظامیان هخامنشی را نمایش می‌دهد.

جزئیات حجاری‌های پلکان روبه‌شمال کاخ آپادانا که نظامیان هخامنشی را نمایش می‌دهد.
 
 
                 ۱- مادی‌ها ۲- عیلامی‌ها ۳- پارت‌ها ۴- سغدی‌ها ۵- مصری‌ها ۶- باختری‌ها ۷- اهالی سیستان ۸- اهالی ارمنستان ۹- بابلی‌ها ۱۰- اهالی کلیکیه ۱۱- سکاهای کلاه‌تیزخود ۱۲- ایونی‌ها ۱۳- اهالی سمرقند ۱۴- فنیقی‌ها ۱۵- اهالی کاپادوکیه ۱۶- اهالی لیدی ۱۷- اراخوزی‌ها ۱۸- هندی‌ها ۱۹- اهالی مقدونیه ۲۰- اعراب ۲۱- آشوری‌ها ۲۲- لیبی‌ها ۲۳- اهالی حبشه 
۱- مادی‌ها ۲- عیلامی‌ها ۳- پارت‌ها ۴- سغدی‌ها ۵- مصری‌ها ۶- باختری‌ها ۷- اهالی سیستان ۸- اهالی ارمنستان ۹- بابلی‌ها ۱۰- اهالی کلیکیه ۱۱- سکاهای کلاه‌تیزخود ۱۲- ایونی‌ها ۱۳- اهالی سمرقند ۱۴- فنیقی‌ها ۱۵- اهالی کاپادوکیه ۱۶- اهالی لیدی ۱۷- اراخوزی‌ها ۱۸- هندی‌ها ۱۹- اهالی مقدونیه ۲۰- اعراب ۲۱- آشوری‌ها ۲۲- لیبی‌ها ۲۳- اهالی حبشه
 

کاخ آپادانا

کاخ آپادانا از قدیمی‌ترین کاخ‌های تخت جمشید است. این کاخ که به فرمان داریوش کبیر بنا شده است، برای برگزاری جشن‌های نوروزی و پذیرش نمایندگان کشورهای وابسته به حضور پادشاه استفاده می‌شده است.

این کاخ توسط پلکانی در قسمت جنوب غربی آن به «کاخ تچرا» یا «کاخ آینه» ارتباط می‌یابد.

کاخ تچر

تچر به معنای کاخ می باشد.این کاخ نیز به فرمان داریوش کبیر بنا شده و کاخ اختصاصی وی بوده است. روی کتیبه ای آمده : «من داریوش این تچر را ساختم.»

این کاخ یک موزه خط به شمار می رود از پارسی باستان گرفته در این کاخ کتیبه وجود دارد تا خطوط پهلوی بالای ستون ها از نمای گیلویی های مصری استفاده شده است.

کاخ هدیش

این کاخ که کاخ خصوصی خشایارشا بوده است در مرتفع‌ترین قسمت صفهٔ تخت جمشید قرار دارد. این کاخ از طریق دو مجموعه پلکان به کاخ ملکه ارتباط دارد. احتمال میرود آتش سوزی از این مکان شروع شده باشد به خاطر نفرتی که آتنی ها از خشایارشا داشتند به خاطر به آتش کشیده شدن آتن به دست وی. رنگ زرد سنگ ها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگ ها به خاطر حرارت است. اینجا مکان کوچکی بوده 6*6 ستون قرار داشته است. به خاطر ویرانی شدیدی که شده اطلاعات زیادی در مورد این کاخ در دسترس نیست خیلی ها از اینجا به عنوان کاخ مرموز نام برده اند.

کاخ ملکه

این کاخ توسط خشایارشا ساخته شده است و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایین‌تری قرار گرفته است. بخشی از این کاخ در سال ۱۹۳۱ توسط شرق‌شناس مشهور، پرفسور هرتزفلد، خاکبرداری و از نو تجدیدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و ادارهٔ مرکزی تأسیسات تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفته است.

ساختمان خزانه ی شاهنشاهی

این ساختمان که شامل چندین تالار، اطاق و حیاط تشکیل شده است با دیوار عظیمی از بقیهٔ تخت جمشید جدا می‌شود.

کاخ صد ستون

وسعت این کاخ در حدود ۴۶۰۰۰ مترمربع است و سقف آن به‌وسیلهٔ صد ستون که هر کدام ۱۴ متر ارتفاع داشته‌اند، بالا نگه داشته می‌شده است.

کاخ شورا

به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی میگویند. احتمالا شاه در اینجا با بزرگان به بحث و مشورت می پرداخته است. با توجه به نقوش حجاری شده از یکی از دروازه ها شاه وارد میشده و از دو دروازه دیگر خارج می شده است. به این دلیل به این جا کاخ شورا می گویند که در اینجا دوسر ستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست و سر انسان سمبل تفکر است.

سرانجام تخت جمشید

مجموعه‌ کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید، در سال‌ ۳۳۰ (پیش‌ از میلاد) به‌ دست‌ اسکندر مقدونی به‌ آتش‌ کشیده‌ شد و تمام‌ بناهای‌ آن‌ به‌ صورت‌ ویرانه‌ در آمد. از بناهای‌ بر جای‌ مانده‌ و نیمه‌ ویرانه‌، بنای‌ مدخل‌ اصلی‌ تخت‌ جمشید است که‌ به‌ کاخ‌ آپادانا معروف‌ است‌ و مشتمل‌ بر یک‌ تالار مرکزی‌ با ۳۶ ستون‌ و سه‌ ایوان‌ ۱۲ ستونی‌ درقسمت‌های‌ شمالی‌، جنوبی‌ و شرقی‌ است‌ که‌ ایوان‌های‌ شمالی‌ و شرقی‌ آن‌ به‌وسیله‌ پلکان‌هایی‌ به‌ حیاط‌های‌ مقابل‌ متصل‌ و مربوط‌ می‌شوند. بلندی‌ صفه‌ در محل‌ کاخ‌ آپادانا ۱۶ متر و بلندی‌ ستون‌های‌ آن‌ ۱۸ متر است‌. این‌مجموعه‌ در فهرست‌ آثار تاریخی‌ ایران و نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو به‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌.-

پلکان ورودی

                          پلکان ورودی

جایگاه کنونی

در دورهٔ نو و با بازگشت و پیدایش حس میهن خواهی در میان ایرانیان و ارجگذاری به گذشتگان این سرزمین شهر تخت جمشید اعتبار بسیاری یافت. در زمان حکمرانی خاندان پهلوی در ایران به این بنا توجه فراوانی گردید و محمدرضاشاه پهلوی جشن‌های پادشاهی خویش را در این سازهٔ کهن انجام می‌‌داد. با آغاز رویداد انقلاب اسلامی این سازه را یادگار شاهان خواندند و بسیار مورد بی‌مهری قرار دادند. ولی امروزه می‌‌توان تخت جمشید را نام‌آورترین و دوست‌داشتنی‌ترین سازه در ایران و در میان ایرانیان و همچنین نماد شکوه گذشتگان دانست.

----------------------------------------------

 

پارْسَهْ

هخامنشیان عادت باستانی کوچ کردن را فراموش نکردند، و معمولاً همه سال را در یک جا به سر نمی‌بردند، بلکه بر حسب اقتضای آب‌و‌هوا، هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت داشتند، و در فصل خنکی هوا به همدان می‌رفتند که در دامنه کوه الوند افتاده بود و هوای لطیف و تازه و خنک داشت. این سه شهر «پایتخت» به معنی اداری و سیاسی و اقتصادی بودند، اما دو شهر دیگر هم بودند که «پایتخت آئینیِ» هخامنشیان بشمار می‌رفتند، یکی پاسارگاد که در آن‌جا آیین و تشریفات  تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد، و دیگری «پارْسَهْ» که برای پاره‌ای تشریفات دیگر به کار می‌آمد. این دو شهر «زادگاه» و «پرورشگاه» و به اصطلاح «گهواره» پارسیان به شمار می‌رفت، و گور بزرگان و نام‌آوران آنان در آن‌جا بود و اهمیت ویژه‌ای داشتند؛ به عبارت دیگر، این‌ها مراکز مذهبی ایرانیان هخامنشی بودند، مانند اورشلیم و واتیکان، که نظر به اهمیت آیینی خود، مرکز ثقل بسیاری از حوادث بوده‌اند. البته از این دو تخت‌جمشید بیش‌تر اهمیت داشته است و به همین دلیل، اسکندر مقدونی آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تکیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است.

نام اصلی این شهر پارْسَهْ بوده است که از نام قوم پارسی آمده است و آنها ایالت خود را هم به همان نام پارس می‌خواندند. پارسه به همین صورت در سنگ نوشته خشیارشا بر جرز درگاهای «دروازه همه ملل» نوشته شده است، و در لوحه‌های عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تخت‌جمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر بسیار کم آگاهی داشته‌اند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده است، و در جریان‌های تاریخ سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمی‌گرفته. به علاوه، احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبوده‌اند به مکان‌های مذهبی رفت‌‌ وآمد کنند و در باب آن آگاهی‌هایی به دست آورند؛ همچنان  که تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی کم‌تر می‌توانستند در باب مشاهد و امام‌زاده‌های ایرانی تحقیق کنند. بعضی گمان کرده‌اند که در برخی از نوشته‌های یونانی از پارسه به صورت پارسیان persai   و یا شهر پارسیان Persia نام رفته است، اما این گمان مبنای استواری ندارد.

پِرْسِهْ پُلیْس

نام مشهور غربی تخت‌جمشید ، یعنی پِرْسِهْ پُلیْس (Perse Polis) ریشه غریبی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْ‌پُلیْس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُلیْس Persep tolis لقبی است برای آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ویران‌کننده شهرها» معنی می دهد.این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم ق.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد «شهر پارسیان» به کار برده است (سُوکنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست عمدی، به صورت ساده‌‌ترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج گشته و از آن‌جا به مردم امروزی رسیده است.  خود ایرانیان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند چون کتیبه‌ها را دیگر نمی‌توانستند بخوانند و در دوره ساسانی آن را «صدستون» می‌خواندند. البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم می‌شناخته‌اند. در دوره‌های بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهل‌ستون» و «چهل‌منار» تبدیل شد. جُزَفا باربارو، از نخستین اروپاییانی که این آثار را دیده است (سال 1474 میلادی)، آن را ِچْل‌‌مِنار (چهل‌منُار) خوانده است. (3)  پس از برافتادن هخامنشیان خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت، و خاطره‌‌ شان با یاد پادشاهان افسانه‌ای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت، و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید پادشاه افسانه‌ای که ساختمان‌های پرشکوه و شگرف را به او نسبت می‌دادند دانستند و کم‌کم این نام افسانه‌ای را بر آن بنا نهادند.

کاربرد بناهای تخت‌جمشید

تخت‌جمشید در دل استان فارس، یعنی میهن هخامنشیان، بنا شده است. داریوش بزرگ در حدود 518 ق.م. صخره بزرگی را در حدود شمال غرب کوه مهر (= کوه رحمت) برگزید تا کوشک شاهانه‌ای بر روی آن بنا نهد، وی و پسرش خشیارشا، و پسرزاده‌اش اردشیر یکم، بناهای با شکوه تخت‌جمشید را بر آن‌جا بنا کردند. بر این نکته باید تأکید کرد که هدف داریوش بزرگ از ساختن این کوشک در سرزمین فارس، ساختن یک پایتخت اداری و سیاسی نبوده، زیرا که این مکان از مرکز دولت دور بوده، بلکه می‌خواسته است مرکزی برای تشریقات ایرانی درست کند. ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld که در سالهای 1930 در تخت‌جمشید حفاری می‌کرد، گفته است: «چنان می‌نماید که تخت‌جمشید جایی بوده است که به علت‌های تاریخی و علایقی ریشه‌دار در زادگاه دودمان هخامنشی ساخته شده و نگهبانی گشته و تنها در مواقع برگزاری مراسم و تشریفاتی خاص از آن استفاده می‌شده است»  بسیاری از محققان معتقدند که تخت‌جمشید تنها برای برگزاری جشن نوروز، که هم عیدی شاهی و هم جشنی دینی و هم آیینی ملی بود، به کار می‌رفت. استاد  و. لنتس W. Lentz  استدلال کرده است که داریوش بزرگ جایگاه و جهات این کوشک را بر طبق محاسبات نجومی ساخته است و محور تابش خورشید به هنگام دمیدن، در روزهای معینی از سال با محورهای عرضی و طولی تخت‌جمشید رابطه می‌یابد. از سوی دیگر کارل نیلندر  Carl  Nylanderمعتقد است که شواهدی برای برگزاری جشن نوروز در تخت‌جمشید در دست نیست و کالمیر Peter Calmeyer  نقوش تخت‌جمشید و متون یونانی را مقایسه کرده و به همان نتیجه رسیده است. عده‌ای هم با توجه به اسناد دیوانی و کاربرد برخی از بناها (مثلاً حرمسرا) و وسعت کاخ‌ها وهزینه گزافی که بر سر ساخت آن‌ها به کار رفته است، تخت‌جمشید را مرکزی سیاسی و ادرای و بازرگانی می‌دانند که تناسبی با آیین‌های مذهبی نداشته است. اما حقیقت آن است که اسناد دیوانی، هزینه‌های کارگری و سازندگی و نقش‌تراشی و نیز رفت‌و‌آمدهای پیک‌ها و مأموران دولتی در تخت‌جمشید همه به زمانی تعلق دارند که داریوش و خشیارشا و اردشیر آن‌جا را بنا می‌کرده‌اند یعنی فعالیت ساختمانی در آنجا زیاد بوده است. وجود جشن نوروز در زمان هخامنشی هم از شواهدی ثابت می‌شود (مثلاً وجود جشن مهرگان، زیرا که در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست میانه سال را جشن می‌گرفته‌اند، ایجاد تقویم اوستایی، که شامل جشن‌ها منجمله نوروز می‌بوده‌ ـ در دوره هخامنشی و نیز وجود دعای مخصوص زرتشتی بسیار کهن برای نوروز، که با اعتقادات هخامنشیان پیوند ناگسستنی دارد). از سوی دیگر در زمان ساسانی نیز با آن‌‌‌که استخر‌ـ جانشین پارسه‌ـ محل اصلی ساسانیان و جایگاه مذهبی و برگزاری آیین‌های دولتی (مثلاً تاجگذاری) بود، هیچ ‌گونه مرکزیت سیاسی نداشت. با این دلایل جشن ما هنوز نظریه آیینی‌ بودن تخت‌جمشید را مرجح می‌دانیم .

صفّه‌ پارسه

 تخت‌جمشید بر روی صفّه‌ای بنا شده است که کمی بیشتر از یکصدوبیست‌ وپنج‌هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متکی به صخره‌ای است که از سمت شرق پشت به کوه‌ مهر (= کوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته و شکل آن را می‌توان یک چهار ضلعی دانست که ابعاد آن تقریباً چنین است: 455 متر در جبهه غربی، 300 متر در طرف شمالی، 430 متر در سوی شرقی و 390 متر در سمت جنوبی کتیبه برزگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی می‌دهد که در این مکان هیچ بنایی قبل از وی موجود نبوده است.

کارهای ساختمانی تخت‌جمشید بفرمان داریوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه می‌بایست این تخت بسیار بزرگ را برای برآوردن کوشک شاهی آماده سازند: بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودیها را با خاک و تخته‌سنگ‌های گران انباشتند، و قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تخته‌سنگ‌های کثیرالاضلاع کوه پیکری که بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آن‌که این سنگ‌های بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌های دم چلچله‌ای آهنی به هم پیوستند و روی بست‌ها را با سرب پوشانیدند (این بست‌های فلزی را دزدان و سنگ‌ربایان کنده و برده‌اند؛ تنها تعداد کمی از آن‌ها را بر جای مانده‌اند). این تخته سنگ‌ها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپه‌های اطراف صفه استخراج می‌شده و یا سنگ‌های آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تخت‌جمشید می‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌های بی‌مصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است که با آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه کوه‌ مهر (= کوه رحمت) به عمق 24 متر کندند. 

پس از چند سال، صاف کردن صخره طبیعی و پر کردن گودی‌ها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آن‌گاه شروع به برآوردن شالوده بناها کردند و در همان زمان دستگاه آب دَرکُنی تخت‌جمشید را ساختند بدین معنی که در دامنه آن قسمت از کوه رحمت که مشرف بر تخت است آبراهه‌هایی کندند و یا درست کردند، و سر این آبراهه‌ها را در یک خندق بزرگ و پهن، که در پشت دیوار شرقی تخت کنده بودند، گذاشتند تا آب باران کوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و به دَر رَوَد. بدین‌گونه خطر ویرانی بناهای روی تخت‌ ناشی از سیلاب جاری از کوهستان از میان رفت، اما بعدها که این خندق پُر شد آب باران کوهستان قسمت اعظم برج و باروی شرقی را کند و به درون  محوطه کاخ‌ها ریخت و آن‌ها را انباشت، تا این که در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان این خاک‌ها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن  ساختند. بر روی خود صفه، آبراهه‌های زیرزمینی کنده‌اند که از میان حیاط و کاخ‌ها می‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هایی که مانند لوله بخاری و با آجر و ملاط قیر در درون دیوارهای ستبر خشتی تعبیه کرده بودند، وارد آبراهه‌های زیرزمینی می‌شد و از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آن جا می‌رسید. هنوز قسمت‌هایی از این آبراه‌های زیرزمینی و ناودان‌های درون دیوارها را در گوشه‌و‌کنار تخت‌جمشید می‌توان یافت. هم اکنون  نیز آب باران‌های شدید زمستانی از این آبراه‌ها به در می‌رود.

 

 

----------------------------------------------

 

 

میراث تاریخی

" مقام تخت جمشید در تاریخ" بسیار والا است.نه تنها یکی از تخت گاه های دوره هخامنشی و مرکزی تشریفاتی و اداری و اقتصادی بشمار می رفته است بلکه سر مشقی برای هنر ملل بعدی هم گشته است .خاطره " گنج خانه نبشته های آن – که در آتش سوزی اسکندری به سختی گزند دید- تا قرنها در ذهن ایرانیان ماند و بعد استخر و نقش رستم را به تبعیت از آن ساختند و پرداختند. پادشاهان محلی فارس از تخت جمشید برای رهایی از یوغ مقدونیان الهام می جستند. ساسانیان بدان احترام می نهادند وپاپک و دو پسرش اردشیر و شاپور نقش خود را با سوزن در دیوار شمالی تالار حرمسرا کندند وشاپور سکانشاه دو کتیبه از خود درتـَچَرَ باقی گذارد . معماران و هنرمندان ساسانی تزئینات و خصایص هنری و معماری تخت جمشید را تقلید کرده اند ( مثلا ً در درگاه های فیروزآباد، درپلکان کنگاور، درنقش هدیه پردازان و نجبای سنگتراشی بزرگ شاپوریکم در بیشاپور، در ستونهای سنگی کاخی در بیشارپور در شیار ستونهای گچی شیز ( تخت سلیمان آذربایجان ). اینگونه تقلید در خارج از ایران هم راه یافته است و حتی در تزئینات و طرحهای آلروپل آتن ها هم رد پایش مشخص است. در هنر تاکسیلا وهندِ و بلخ در دوره یونانگرائی تأ ثیر مستقیم ستونها و تزئینات تخت جمشیدی روشن است چنانکه حتی مظهر ملت و دولت هند، که ستون سرنات باشد، نیز تقلیدی از ستونهای تخت جمشیدی است. در دوره اسلامی توجه خاصی به تخت جمشید داشته اند و بایکسان دانستن جمشید وسلیمان، بناهایش را به سلیمان هم نسبت داده و حالت تقدسی برایشان قایل بوده اند، چنانکه خاک تخت جمشید را توتیای چشم می دانستند و مردم خاکها را می شستند تا " درمیان آن توتیاء هندی یابند کی داروی چشم راشاید ". در دوره اول اسلامی مقداری از ستونها و زیر ستونها و درگاه های تخت جمشید را به استخر بردند تا با آنها مسجد جامع استخر را بسازند که مسعودی به دقت توصیف کرده است و آثارش هنوز بر جاست. دیلمیان تخت جمشید را ساخته نیاکان خود می دانستند و عضدوالدوله در قصری که بنام پسرش ابو نصر در شیراز ساخت، مقداری از درو ارگاه های کاخ داریوش بزرگ ( تـَچَرَ ) را بدانجا برد و کارگذارد. هم چنین تخت جمشید با جلب توجه مسافران اروپائی از ۱۴۷۰به بعد و شرح و قرحهای آنها از آن، خیلی زود شهرتی عالمگیر برای ایران باستان در جهان غرب به ارمغان آورد و نوشته های بسیاری وقف توصیف آن آثار وشناخت هنر ایرانی گردید. از راه همین توصیفات بود که خط میخی شناخته شد وراز خواندنش کشف گردید. نفوذ تخت جمشید در معماری چهل ستون ( که حتی نامش را هم از تخت جمشید آن زمان ــ" چهل منار" ــ گرفته است ) بخوبی آشکاراست، و نیز در آثار دوره قاجاریه – حتی در قالی و پرده بافی – بخوبی راه یافته است. در دوره معاصر، ساختمانهائی چون بانک ملی ایران و اداره کل شهربانی کشور را مستقیما ً به تقلید تخت جمشید ساخته اند و نقوش تخت جمشیدی آراینده قالی ها، پرده ها، ظروف فلزی، نقاشی و معماری گشته است.

 

----------------------------------------------

 

 

 


 

میراث طبیعی دشت مرودشت

جلگة مَرْوْدَشْت

 وقتی جادة اسفالتة شیراز به اصفهان را در پیش گیریم، پس از پیمودن سی‌کیلومتر در جهت شمال شرقی به جلگة مَرْوْدَشْت   (اصلاً مَرْغ‌دشت بوده است یعنی دشت خرّم) می‌رسیم که درازایش از غرب به شرق شصت کیلومتر است و پهنایش تا هفتادکیلومتری شیراز می‌رسد. رود کورش (کُرْ) از شمال غربی جلگه تا جنوب شرقی آن را می‌پیماید و سیراب می‌کند. از شما ل غربی دشت، رود کوچک‌تری، که در قدیم «رود مادی» می‌گفتند و امروز «پُلْوارْ» (= پرآب) می‌نامند، وارد می‌شود که پس از طی مسافتی در نزدیک پل‌خان به رود کُرْ می‌پیوندد و رود بزرگ شدة کُرْ، مسیر جنوب شرقی را دنبال می‌کند و سرانجام به دریاچة بختگان می‌ریزد.

 

 

----------------------------------------------

 

 

 پاسارگاد

پاسارگاد یا دشت مرغاب جلگه مرتفعی است در شمال غربی استان فارس که در دامنه تپه ها و کوه های منشعب از جبال زاگرس واقع شده است.شکل آن به مستطیلی می ماند که در شمال 12-10 کیاومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 کیلومتر طول دارد و قسمت پایینی آن (در واقع در جنوب غرب) نوک تیز می شود. و به تنگی منتهی می گردد که 12 کیلومتر طول و 200 تا500 متر عرض دارد و « تنگ بلاغی» خوانده می شود و پاسارگاد را از کوتاهترین راه به جلگه سیوند می رساند.

موقعیت جغرافیایی پاسارگاد در کشور ایران .
 

دشت مرغاب یا جلگه پاسارگاد را رودخانه پلوار سیراب می کند . بخاطر همین رودخانه پلوار ، جلگه پاسارگاد همیشه بارور و نشیمنگاه اقوام بوده است.

محوطه باستانی پاسارگاد در 138 کیلومتری شیراز،در فاصله سه کیلومتری جاده آسفالته شیراز به آباده قرار دارد.دشتی که پاسارگاد در آن واقع شده، همانطور که اشاره شد ، به نام دشت مرغاب نامیده می شود و مساحتی تقریباً 20*15 کیاومتر و ارتفاعی حدود 1200 متر از سطح دریا دارد.

موقعیت قرارگیری پاسارگاد نسبت به روستاهای اطراف و نسبت به جاده اصلی شیراز به آباده

ماخذ : سازمان نقشه برداری کل کشور .
 
 

 

پاسارگاد را راهی شاهی به تخت جمشید و شوش پیوند داده، هرتسفلد و دیگران آثار این راه را در جلگه مرغاب یافته اند که از شمال وارد می شده و از مغرب تل تخت می گذشته و به کنار آرامگاه کورش می آمده و سپس یکراست به تنگ بلاغی می رسیده. بعدها این راه به طرف شرق کشانده شده است، به گونه ای که جادة شاهی اصفهان- شیراز از سمت شمال،از دو سه کیلومتری مشرق رودخانة پلوار به جنوب و جنوب شرقی سرازیر می شده و در جنوب شرقی به تنگ بلاغی می رسیده است. از میان این راه ، جاده ای عمومی به دهکده مادر سلیمان یا مرغاب می رسد که اکنون به روستای به نام پاسارگاد معروف است و پس از گذر از پلی فلزی ( تازه احداث ) ، یکراست به سوی آرامگاه کوروش می رود تا از آن جا به شمال و شرق پیچیده و آثار دیگر را دور زند.

 

----------------------------------------------

 

حفاظت و مرمت

 

حفاظت و مرمت


 

 

 

----------------------------------------------

 

راهنمای گردشگری

 

 

 

اسکندر آتش زد این ها ویران می کنند

دیروز کتاب های ایران را به آب شستند

 امروز می خواهند تخت جمشید و آرامگاه کوروش بزرگ را به آب بسپارند

نوشته: هوشنگ معین زاده

به نقل از نیمروز لندن

شماره 861  چهارآذر ماه 1384

 

من هم مانند بسیاری از ایرانیان، فریاد تاریخ سرزمینم را که از زبان و قلم«شکوه میرزادگی و اسماعیل نوری علا» بیرون آمد شنیدم. دریغم آمد که با آنان همصدا نشوم و از این گوشه جهان فریادم را بدرقه طنین آوای آنها نکنم. چرا که  من بر خلاف بسیاری، معتقدم که واقعیت ها را باید گفت و مرتب هم تکرار کرد تا مردم  حقایق را بدانند.

با این برداشت، و در پی پرخاش از دل بر آمده این دو نویسنده و شاعر کشورمان، برای آگاهی ایرانیان و مردم جهان، لازمست یکی دیگراز واقعیت های تلخ تاریخ ایران را به گفته آنها افزود. آن اینکه بازماندگان همان هایی که«دیروز کتاب های ایران را به آب شستند، امروز می خواهند تخت جمشید و آرامگاه کوروش بزرگ را به آب بسپارند» تا با از بین رفتن این آثار باقی مانده از گذشته پر افتخار ایران، بتوانند دروغشان را که«ایرانیان پیش از اسلام فرهنگ و تمدنی نداشتند»، راست جلو دهند.

از عجایب روزگار اینکه فریاد این دو ایرانی دور از وطن، زمانی طنین انداز شد که در یکی از بزرگترین موزه های لندن، آثار دوران هخامنشی،«اولین امپراطوری تاریخ جهان» به نمایش گذاشته شده است، آثاری که عظمت و جلال و شکوه آن، باعث حیرت همه جهانیان گردیده است.

این واقعیت را همه می دانند که اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید. اما مورخین می نویسند:«این فاتح جوان و پر آوازه، پیش از آتش زدن تخت جمشید، بسیاری از آثار علمی، فرهنگی و هنری ایران را به یونان فرستاده و مقدار زیادی از آنها نیز به اسکندریه برده شد بود. بسیاری از پژوهشگران نیز بر این باورند که تأثیر همین آثار به یغما برده شده از ایران، یکی از علل و اسبابی بود که حوزه اسکندریه سده ها به صورت مرکز علمی جهان در آمد و به فرهنگ و تمدن بشریت نیز سود رساند.

در عین حال، اسکندر و میراث داران او همچون بطلیموس، هرگز منکر فرهنگ و تمدن والای ایران نبودند، بلکه با دیده احترام به ایران و ایرانیان و تمدن شکوهمند این سرزمین و مردم آن نگاه می کردند.

اما برعکس، در تازش اعراب، آنها نه تنها همه ایران را ویران کردند، بلکه با به آب شستن آثار پدران ما، به عمد خواستند و هنوز هم بازماندگانشان می خواهند ثابت کنند که ایران  قبل از اسلام، صاحب فرهنگ و تمدن نبوده و سهمی هم در ایجاد تمدن جهانی نداشته است.

حال آنکه آثار باقی ماند از دوران قبل از اسلام  ایران، به روشنی نشان می دهد که بیش از هزار سال قبل از ظهور اسلام، ایران در تمام زمینه های علمی، فرهنگی و هنری یکی از سرآمدگان جهان باستان و از پایه گزاران تمدن بشریت بوده است. در این باره گفته ها ونوشته ها بسیار است و خوشبختانه آنچه هم در این زمینه ها نقل شده، از ایرانیان نیست که آنرا نادرست بدانیم، بلکه سخن و نوشته های از کسانی است که هر یک در رشته های گوناگون پژوهش های تاریخی و باستان شناسی از نامدارن جهان بودند. مهمتراز همه اینکه در دنیای اسلام نیز مورخینی به گذشته پر افتخار ایران اشاره کرده اند، که اکثراَ غیر ایرانی بودند.

مرا کاری به آن عده از مغرضین نیست که درلابلای متونهای گذشته سر می دوانند تا نادرست بودن«سوزاندن و به آب شستن» ذخائر علمی و فرهنگی و هنری «مصر و ایران» را ثابت کنند. گله ام  از پژوهشگران ایرانی است که وقایع و حوادث تاریخی کشورمان را به روشنی بررسی و بازگو نمی کنند. به همین دلیل نیز بسیاری از حقایق تاریخی ما در اثر این غفلت و سهل انگاری خود ما برای همگان پنهان مانده است.

 از جمله حقایق تاریخی که سعی فراوانی در تحریف آن شده، اینست که اعراب هرگز کتاب های اسکندریه و کتاب های کتابخانه های ایرانی را معدوم نکرده اند! در حالیکه در همین زمینه، مورخین نامدار تاریخ اسلام می نویسند:

- در فتح مصر، وقتی عمروبن العاص بر ذخائر علمی اسکندریه دست یافت، از عمر بن الخطاب راجع به آنها دستور خواست. پاسخ او چنین بود:

- « اگر در آنها مطالبی موافق کتاب خداست با وجود آن (قرآن)استغنا حاصل است و اگر در آنها چیزی بر خلاف کتاب خداست حاجتی بدان نیست به نابود کردن آنها اقدام کن». چون این فرمان به عمرو بن العاص رسید شروع به تقسیم کتب میان گرمابه های اسکندریه کرد تا در تون های آن حمام ها بسوزنند. استفاده از این کتب برای گرم کردن گرمابه ها شش ماه زمان گرفت

در فتح ایران نیز همین حادثه تکرار می شود. سعد بن ابی وقاص، وقتی از عمر در باره کتاب های کتابخانه های ایران دستور می خواهد، عمر بن الخطاب می نویسد:«آنها را در آب افکن، زیرا اگر متضمن هدایت باشد، خداوند ما را با کتابی که راهنما تر از آنهاست هدایت کرده و اگر مایه گمراهی باشد خداوند ما را از آن بی نیاز ساخته است». (1)

شگفتی قضیه در اینجاست که از دو سرزمین، از دو سردار فاتح، دو پرسش مشابه به خلیفه مسلمین می رسد و دو پاسخ مشابه نیز به هر دوی آنها داده می شود. با این تفاوت که  مورخین می نویسند:«در مصر کتاب ها را به آتش سپردند وآب حمام ها را گرم کردند، ولی در ایران کتاب ها را به آب سپردند و در آب شستند».

سوزاندن کتاب ها در مصر و به آب شستن و به آب سپردن کتاب ها در ایران، این  پرسش را در ذهن هر انسان اهل تعمق بوجود می آورد.:«چرا در مصر آثار علمی و فرهنگی و هنری را به آتش و در ایران به آب سپردند؟». اگر به دلایل آنها پی ببریم، «واقعیت داشتن»و«واقعیت نداشتن»این دوحادثه تاریخی برایمان روشن می شود. چون پژوهشگران خبر را در اختیار ما گذاشته اند، ولی علت آنرا برایمان روشن نکرده اند و همین روشن نبودن علت، سبب تحریف این دو واقعیت تاریخی توسط بسیاری از مغرضینی شده که می خواهند چهره اسلام را از صدماتی که به تمدن های ملل دیگر زده اند پاک سازند

بسیاری از پژوهشگران می دانند و نوشته اند که در زمان تازش اعراب هنوز کاغذ به گونه ای که امروز هست از چین بیرون نیامده و به ایران و سایر کشورها نرسیده بود. غیر از چین نیز تنها جائی که ما نشانه ای از کاغذ داریم، کاغذ «پاپیروس» مصر است.

مصریان از زمان های بسیار دور(سلسله های فراعنه)کاغذ پاپیروس را اختراع و آثارشان را روی این نوع کاغذ می نوشتند و نگهداری می کردند. کاغذ پاپیروس به کار سوختن می خورد. لذا، عمربن الخطاب برای نابودی کتاب های مصر دستور سوزاندن آنها را می دهد و یا خود سردار فاتح مصر، آنها را، می سوزاند.

 اما در ایران، تا زمان منصور دوانقی دومین خلیفه عباسی هنوز کاغذ از چین به ایران نرسیده بود و ایرانیان باستان و حتی در عهد و ایام ساسانی، آثار علمی و فرهنگی و هنری خود را یا روی پوست حیوانات و یا روی لوحه های گلی می نوشتند و نگهداری می کردند. از میان بردن آنها هم جز با به آب شستن پوست حیوانات و به آب سپردن الواح گلی مقدور نبود. لذا، در ایران  الواح را به آب سپردند و نوشته های روی پوست را با آب شستند.

بنابراین، با بر ملا شدن«چگونگی»از بین بردن ذخائر علمی و فرهنگی و هنری ملل مختلف و بویژه دو تمدن باستانی «مصر و ایران»، صحت قول مورخین روشن می گردد. چرا که اگر خبر این دو واقعه به صورتی که عنوان شده است،«صحت نداشت»، لزومی به توضیح دادن طرز از بین بردن آنها در دو سرزمین جداگانه به دو صورت متفاوت نداشت.

با آگاهی به این امر که متاسفانه بسیاری از هموطنان ما دروغ های اسلامزدگان وطنی را بیشتر از حقایق تاریخی می پذیرند. به نمونه های زنده ای که خود ما در زمان به قدرت رسیدن بیضه داران اسلام  شاهد آن بودیم، اشاره می کنیم، تا با دیدن شباهت های آنچه در انقلاب 57 اتفاق افتاده با آنچه مورخین در باره حوادث مریوط به تازش اعراب به ایران نوشته اند، بهتر پی ببرند: 

1- یکی استادان دانشگاه نقل می کرد:«پس از پیروزی انقلاب و روش شدن این که زمام امور مملکت به دست جماعت آخوند و مسلمانان قشری افتاده است، از ترس اینکه به دلیل مقام و منصبی که داشتم برای تفتیش به خانه ام  بریزند، تمام کتاب ها و رساله های علمی که در خانه داشتم، همه را در صندوقی گذاشتم و در زیر زمین خانه ام دفن کردم. امروز که چند دهه از آن زمان  می گذرد این کتاب ها و رساله ها همچنان در زیر خاک مدفون هستند و اگر از بین نرفته باشند، بی شک به زودی غیر قابل استفاده خواهند شد»، کاری که بسیاری از ایرانیان با کتابخانه های خود کردند..

2- پس از پیروزی انقلاب، من هم مانند بسیاری از ایرانیان وسائل خصوصی و اسناد و مدارک شخصی خود و زنده یاد برادرم(سرتیپ جواد معین زاده) را به خانه دوستی به امانت سپردم. وقتی  قبل از خروج از کشور، برای وداع به خانه این دوست رفتم، از من اجازه خواست که به اتفاق هم نگاهی به وسائلی که به امانت نزد او سپرده بودم بیاندازیم .پذیرفتم و چمدان و ساک ها را گشودیم و در میان آنها نامه ها و عکس هایی بود که من و بیشتر برادرم با شاه فقید و روسای کشورهای عرب و امرای ارتش و شخصیت های مهم مملکتی داشتیم.

دوستم با پوزش از من خواست که اجازه دهم این نامه ها و عکس ها را از میان برداریم. در پاسخ او مردد بودم که به زبان در آمد و گفت:

- دوست عزیز، تو از کشور خارج می شوی، اما من ناچارم در این کشور بمانم و زندگی کنم. اگر روزی پاسداران به هر دلیل و بهانه ای به خانه ام بریزند و این نامه ها وعکس ها و نشان ها را پیدا کنند، می دانی چه بلائی به سر من و خانواده ام خواهند آورد؟

درخواست او را با کمال تأثر و تأسف پذیرفتم و این دوست عزیز در جلوی دیدگان من تمام اسناد و مدارک من و برادرم را مانند مدارک تحصیلی و دیپلم هایی که از اینجا و آنجا گرفته بودیم و نامه های تشویق آمیزی که از مقامات کشوری و لشکری داشتیم و عکس هایی که اکثراَ با امضاء صاحبان عکس ها بود، همه را پاره پاره کرد و سپس در مقابل چشمان پر از اشک من، به آتش سپرد و دود آنها به هوا فرستاد. نشان ها و مدال ها را هم به کیسه ای نهاد تا آنها را سر فرصت معدوم سازد.

3 – در طول این سه دهه که خود ما در خارج از کشور هستیم، بارها و بارها شنیده و دیده و یا خوانده ایم که آثار هنری و فرهنگی و باستانی کشورمان را در حراج های بزرگ و کوچک لندن و پاریس و نیویورک و غیره به معرض حراج گذاشته اند. از زیر خاکی ها گرفته تا تابلوهای نقاشی و  کتاب های دست نوشته شده وغیره.

نمی دانم این سه موردی که به اختصار نقل شد کافی است برای اینکه بدانیم با حضور بیضه داران اسلام از گذشته های دور تا به امروز، ذخائر علمی و فرهنگی و هنری ما چه سرنوشتی پیدا کرده اند یا نه؟

 برای این طایفه فرقی نمی کند که تخت جمشید به زیر آب برود یا آرامگاه کورش، بزرگ مرد تاریخ که  از 2500 سال پیش سند افتخار سرزمین و پدران سرفراز ما بوده است.

از شگفتی های دیگر روزگار اینکه همه آنهایی که در طول 2500 سال گذشته به ایران حمله یا تازش یا یورش کردند، باستثنای اسکندر که در عالم مستی تخت جمشید را به آتش کشید، به حرمت مقام و منزلت کوروش بزرگ و داریوش بزرگ که از بزرگترین پادشان جهان بودند، از کنار یادگارهای بجا مانده ازآنها با احترام گذشتند، مگر تازیان و تازی تباران که حتی چشم دیدن آرامگاه انسان بزرگی مانند کوروش را هم ندارند.

با اینکه  پیغمبر اسلام در کتاب خود «قرآن»بیش از هر کتابی به تورات، کتاب مقدس یهودیان نظر داشته و از آن نقل کرده است. توراتی که در چندین آیه اش با نیک ترین جملات و تحسین آمیزترین کلمات از کوروش بزرگ، به عنوان مسیح موعود نام می برد. ولی بیضه داران اسلام ناب محمدی حتی حرمت کتاب مقدس دین یهود را پاس نمی دارند و برای مسیح این دین بزرگ، یک قطعه خاک را هم روا نمی دارند.

اگر بپرسید چرا دیروز چنان کردند و چرا امروز می خواند چنین کنند؟پاسخ آن به کوتاهی اینست که: بیضه داران اسلام هیچوقت با دانش و معرفت، با فرهنگ و هنر سر سازگاری نداشتند و هنوز هم ندارند. اگر برای حکومت اسلامی ایران مقدور بود، همانند اسلاف خود تا قبل از نهضت مشروطیت و پایه گزاری ایران نوین توسط رضا شاه بزرگ، علم و دانش را برای مسلمانان فقط در سطح مکتب خانه ها کافی می دانستند. چنانکه می دانیم تا قبل از آن هر ایرانی را که به صدد تاسیس مدارس نوین می افتاد، به جرم کفر و بی دینی تکفیر می کردند. اگر برای آنها مقدور بود، تمام مدارس و دانشگاهها را می بستد و به همان شیوه مرضیه که از صدر اسلام  مرسوم بود، قضاوت را به حاکمان شرع و تعلیم و تربیت را به مکتب خانه های فلان ملا و بهمان آخوند می سپردند. پرداختن به هنر را نیز به هر شکل آن حرام می شمردند که چنین هم کردند.

بی جهت نیست که با افتخار می گویند: روزی پیغمبر اسلام در دست عمر بن الخطاب ورقه ای از تورات مشاهده کرد و چنان غضبناک شد که آثار غضب بر چهره او آشکارگردید و آنگاه بر آشفت و گفت:«آیا نیاوردم برای شما بجای تورات کتاب روشن و منزه که اگر موسی زنده بود چاره ای جز پیروی از آن نداشت».(2)

واقعیت اینست که شریعتمداران اسلام در تمام ادوار تاریخ، به پیروی از احادیثی نظیر آنچه آمد، جز قرآن به هیچ نوشته دیگری التفاتی نداشتند و ندارند. از علم و هنر و فرهنگ نیز آنچنان بی بهره اند که ارزشی برای آن قائل نبودند و نیستند. وقتی می دانند که در خلافت عمر بن الخطاب فرش بی نظیر کاخ مدائن را پاره پاره کردند و پاره های آنرا میان جهاد کنندگان و بویژه صحابه پیغمبر تقسیم کردند و یا می خوانند که منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی با ویران کردن کاخ مدائن و کاخ های دیگر ساسانیان، پایتخت خود بغداد را بنا نهاده است. دلیلی نمی بینند که آنها برای چنین آثاری ارزش و اهمیت قائل شوند.

نگاه کنید به خرابه های طاق کسری! به تنها یادگار باقی مانده از تیسفون پایتخت افتخار آفرین سلسله ساسانی که از دست مسلمانان به چه صورتی در آمده است!

دیدن این ویرانه باقی مانده از شوکت و عظمت یک امپراطوری سرفراز جهانی، دل هر بیننده ای را به درد می آورد. چنانکه دل خاقانی را بگونه ای به درد انداخت که سروده ماندگارش را با دیدن خرابه های آن خطاب به ایرانیان بااین بیت سوزناک و غم انگیزآغاز کرد :

    هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان     ایوان مدائن را آینه عبرت دان

 بعد ار اسلام ما دهها و صدها سلسله و حکومت های بزرگ و کوچک داشتیم که امروزه به برکت تعصب و کوردلی حافظان بیضه اسلام، کمترین آثاری از آنها بجا نمانده است. غیر از مساجد و امامزداه های کوچک و بزرگ، از گذشته های خود هیچ بنایی و آثاری را آنطور که باید نتوانسته ایم نگهداری کنیم.

در همین حکومت اسلامی، بیضه داران جان بر کف اسلام ناب محمدی، علاوه بر ویران کردن مقبره رضا شاه کبیر، بنیان گزار ایران نوین، به مزار ناصرالدین شاه قاجار در حرم شاه عبدالعظیم نیز رحم نکردند. اگر به آنها فرصت و اجازه داده می شد، آخوندک بی سواد و دیوانه (صادق خلخالی) که به سبب قتل عام های فرزندان ایران«آیت الله»اش لقب دادند، شال و کلاه کرده بود که بقایای تخت جمشید را نیز با بولدوزر ویران کند.

 اینک این مردم ایران هستند که باید از باقی مانده افتخارات تاریخ مملکت خود پاسداری کنند. هر کس را در هر مقام و منصب و مسلکی که کمترین آسیبی به یادگارهای پدرانمان بزند، از هم اکنون همانند خود آخوندها تکفیر کنند و در سر هر کوچه و بازار و هر کوی و برزنی بانگ بزنند تا سند خیانت آنها به زادگاهشان و نیاکانشان باشد.

ایران متعلق به همهُ ایرانیان است. آثار باقی مانده از گذشته ایران نیز ارث پدری همه ما ایرانیان است، چه زرتشتی، چه یهودی، چه مسیحی، چه بودائی، چه مسلمان و چه بهائی.  بنابراین، وظیفه همه ماست که در حراست و پاسداری از میراث پدرانمان بکوشیم.

این را هم گفته باشم که در «فردای آزادی ایران،آرامگاه کوروش بزرگ زیارتگاه همه ایرانیان و شیفتگان فرهنگ ایران خواهد شد».

و بیضه داران اسلام نیز فراموش نکنند که تخت جمشید وآرامگاه کوروش بزرگ، و دیگر آثار باستانی ما، حکومت نیست که ملت ایران از سر نا آگاهی و با فریب و نیرنگ مشتی آخوند مفت و مسلم از دست بدهند

 

متن زیبایی بود نه ؟

تخت جمشید به زیر آب خواهد رفت ؟ فاجعه دیگری در راه است ؟ هزاران سال تمدن ایرانی از بین خواهد رفت ؟ فرزندان ما نمی توانند به ایرانی بودن خویش افتخار کنند ؟

  

درود به نیک اندیشان این متن توسط دوستم سورن و zaotar آماده شده و با سپاس از همه دوستان بر خود بدانیم تا با ارسال این نامه به یوسکو از تاریخ و تمامیت ایران به دفاع بر خیزیم این در حالی است که با تمام تلاشها و اعتراضهای سازمان میراث فرهنگی این تازیان و تازی پرستان دون همچنان به کار آبگیری سد سیوند مشغولند
این متن با ترجمه جهت اعتراض به زیر آب رفتن آثار باستانی ایران برای ارسال
به یونسکو آماده شده که بر همه ایرانیان و نیک اندیشان است تا با ارسال آن به
یونسکو اعتراض خود را نسبت به این فاجعه ملی با آبگیری سد سیوند به گوش جهان
برسانند این متن را به همه دوستان و ایرانیان بدهید.بیایید در تیرگان تیری از آرش باشیم یا بازوی توانایش.



خانه من کجاست ؟



گرسنه ام چنانکه کودکان گواتمالا، تشنه ام چنانکه زمین تشنه کویر، اما

نه نیازمند تکه ای نانم نه جرعه ای آب ، تنها خانه ام را بمن بدهید.

بارها خوانده ام و بارها در داستانهای کودکانه شنیده ام ایران، اما طعم آنرا

نچشیده ام چنانکه آزادی ،اما حتی نمیخواهم مرا برهانید تنها خانه ام را بمن

بدهید.

ایران را دوست دارم ،فرازهای البرز کوه ، فرودهای دشتهای پهناورش ، همه

دیوارهای خانه ام را دوست دارم ، حتی خارهای برا نش و سنگهای بیابانش را،

به چپاول نبریدش خانه ام را بمن بدهید .

سالهاست که این جماعت فرهنگ ستیز با هزاران نیزه به زخم خانه ام ایرا ن

نشسته اند و با هر نوع ترفندی به از بین بردن فرهنگ این مرز و بوم کهن

کوشیده اند .سرزمینی به تاریخ آفرینش، به تاریخ انسان و آثار ملی ما را یا به

تخریب نشستند یا به بغما بردند و امروز به زیر آب فرستادن دشت پاسارگاد و

تنگه بلاغی با آبگیری سد سیوند که یادگار نیاکان ایران زمین ماست ،زخمی تازه

به پیکر تاریخ ایران و فرهنگ ما میزنند که تاریخ جهان تار و پودی تنیده با هم دارد

چنانکه ما و شما از دورترین تاریخ با هم ایستادیم و با هم آمدیم ما با فردوسی و

رستم و شما یا هرودت و آشیل .

امروز که نیازمند شماییم دوستی کهن بخاطر آورده و تاریخ ما را از تاراج نجات

دهید کمک کنید تا خانه و فرهنگ خویش را حفظ کنیم حتی سنگ کوچک

فراموش شده در گوشه حیاط خانه را.

نگذارید تا با آبگیری سد سیوند یک تاریخ به نابودی کشانیده شود اگر به کودکان

گرسنه آفریقا نان میدهید به فرزندان این مرزو بوم تنها و تنها جرعه ای هوا

برسانید.تاریخ ما را دریابید .


Where is my homeland?

Famished I am! Like Guatemalan children… Thirsting I am! Like burnt soil of deserts…
But neither seeking a piece of bread, nor a drink of water…
Just hand me back my homeland!

Many times I have read, and many times I have heard in childish stories… Iran!
But never have I tasted it…
Just as the freedom!
Still I don’t want my liberty...
Just hand me back my homeland!

I adore Iran!
Ascends of the Alborz,
Descends of its wide meadows…
I adore all parts of my home,
Even cutting teasels and stones of its wildernesses…
Don’t plunder it!
Give me back my home!

Years it is that this uncouth people, using their spikes, are wounding my home, Iran… and by means of every plan, are wiping out its ancient culture… - a land with precedence of creation and to the age of humanity! Either they destroyed or plundered our national remainders…
… And now, by supplying the Sivand dam, then drowning the Pasargad field and Tang-e-Bolaghi deep into the water, which are souvenirs from our Persian ancestors, they wound a new sore to body of our culture and history of Iran – which is twisted together with the history of the world… as we are stood up shoulder to shoulder from very old of the history! And came on together, we with Ferdowsi and Rostam, and you with Herodotus and Achilles!

Today that we need your relief, remember the old alliance! And save our history from raid… Help us revive our culture and home, even the small piece of stone, forgotten away in its backyard!

Don’t let the Sivand tragedy, destroys a history! If you give African children pieces of bread, give our nation’s children just a chance to breathe!
Consider our history

ایمیل یونسکو: spokesperson@unesco.org

دوستان عزیز فایل نماهنگ این نامه هم توسط زواتر بسیار عزیز آماده شده که در پایین هست آن را هم میتوانید پیوست کنید.



نماهنگ.zip
 مشخصات فایل:

دریافت فایل
 نام فایل:  نماهنگ.zip
 حجم فایل:  699.33 کیلو بایت
 تعداد دریافتها:  9 بار(ها)



_________________
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم


برای اعتراض به تخریب احتمالی تخت جمشید اینجا را کلیک کنید .

اگر فیلتر شد یا کمی طول کشید دوباره کلیک کنید .

این هم یک سایت دیگر که امضا جمع می کند . کلیک کنید .

این هم  لینک جدید برای کسانی که گفته بودند لینک های بالا خراب است و فیلتر می شود !

ایمیل یونسکو: spokesperson@unesco.org